نقد و بررسی فیلم Nomadland – سرزمین آواره ها
فیلم Nomadland «سرزمین آواره ها» ساختهی کلوئی ژائو (Chloé Zhao) فیلمساز جوان و چینیتبار که چندی پیش جایزه شیر طلایی جشنواره ونیز را نیز از آن خود کرد از ستایششدهترین فیلمهای سال کمرونق سینمای جهان است که با حضور فرانسیس مکدورماند در نقش اصلی فیلم، در ادامه سال نیز شانس زیادی برای موفقیت در جشنوارههای ریز و درشت سینمایی دارد.
کلوئی ژائو 38 ساله که فارغالتحصیل فیلمسازی از دانشگاه نیویورک است پیش از ساخت «فیلم Nomadland»، دو فیلم بلند دیگر نیز ساخته است که از میان آن دو «سوارکار» (The Rider) بیش از دیگری مورد توجه قرار گرفت و به نحوی مسیر ژائو برای ساخت فیلم بعدیش که اثری آشکارا شخصیتر بود هموار کرد. در این میان حضور درخشان فرانسیس مکدورماند هنرپیشه خوشقریحه و پرافتخار سینمای امریکا در نقش اصلی فیلم و همچنین تهیهکننده جانبی فیلم، نقشی غیرقابلانکار در به ثمر نشستن این ماجراجویی هنری-سینمایی داشته است. «فیلم Nomadland» در یک برآیند کلی اثری حسی و درگیرکننده از آب درآمده که گاها خارج از قواعد و فرمولهای سینمایی موفق میشود جهانِ در سفر و دیریابش را به مخاطب عام و خاص تحمیل کند. در ادامه با نقد و بررسی فیلم Nomadland با ما همراه باشید.

فرن- با بازی فرانسیس مک دورماند- زن میانسال تنهاییست که به تازگی همسرش را به واسطه بیماری از دست داده است. او که همراه با همسرش در خانهای سازمانی در محوطه کارخانه گچ کنگلومرا زندگی میکرده است، حالا و در غیاب همسرش و بعد بسته شدن کارخانه به خاطر مشکلات اقتصادی بیسرپناه و آواره شده است. او از سویی میل دارد با ادامه دادن زندگی به شیوه یک کوچ نشین یاد و خاطره شوهر مرحومش را زنده نگه دارد و از سوی دیگر زندگی به عنوان یک آواره و کوچ نشین برای او در این سن و سال و در حالی که تنها و بییاور است چالشها و سختیهای فراوانی به دنبال دارد.
فرن که ارادهای قوی و پشتکاری بالا دارد در مشاغل مختلفی کسب تجربه میکند و هر بار با مهاجرت از نقطهای به نقطه دیگر همراه با ماشین ونش – که در واقع خانهی اوست- به دنبال شغل و محل اسکانی موقت برای خود و اتومبیلش جادهها را زیر پا میگذارد. او در این راه با آدمها و یک گروه مستقل از عشایر سالخورده و بازنشسته نیز آشنا میشود که همچون او دچار زخمهای روحی و عاطفی عمیق هستند و با پناه بردن به طبیعت و کوچ نشینی سعی در فراموش کردن آلام و زخمهای درونی خود دارند. گویی فرن با این سفرهای بیپایان طی طریقی ابدی را در پیش گرفته است تا با کوچ و عدم یکجانشینی، حقیقت تلخ زندگی خود را به دست فراموشی بسپارد. حقیقتی تلخ که ریشه در غم فقدان یک عشق دیرینه دارد.

«فیلم Nomadland» بعد از یک نوشته توضیحی در ابتدا با نمایی از وسایل و خرت و پرتهایی آغاز میشود که فرن در حال جمعآوری و بستهبندی آنهاست. فرن که تصمیم به سفر گرفته و قصد دارد خانهای که زندگی مشترک عاشقانهای در آن داشته را ترک گوید، همچنان وابسته به خاطرات و یادگارهای آن خاطره از دست رفته است و حالا با جمع و جور کردن مفصل این تنها بازماندگان آن روزگار خوش عاشقانه در ابتدای مسیر خانهبهدوش شدن است. در میان وسایل سرویس بشقابهای گلدار فرن بیش از بقیه نظر را جلب میکند. ظروفی که در ادامه میبینیم فرن درباره ارزش معنوی و عاطفی آنها به لیندا میگوید و تا پایان فیلم نیز بارها مورد استفاده دراماتیک فیلمساز قرار میگیرد. این ظروف گلدار و دیگر خرت و پرتهای داخل ماشین فرن، گویی تنها حلقههای واسط فرن به زندگی و حیاتند. چیزهایی که او را به یاد زندگی خوبش میاندازند و در سردی اتاقک فلزی ون گرمش نگه میدارند. و این شاید مضمون همان شعری را تداعی کند که همکار زن قویهیکل فرن در کارخانه آمازون آن را روی دستش خالکوبی کرده است: خانه تو همان چیزیست که روی دوشت حملش میکنی.
عامل موفقیت «فیلم Nomadland» از همین ابتدا با دریافت همدلی و سمپاتی مخاطب نسبت به کاراکتر فرن کلید میخورد. روند روایت فیلم آرام و باوقار پیش میرود و ما بیآنکه چندان جذب قصهای پرماجرا و پیخ و خمی مهندسیشده بشویم، تنها چشم به فرن داریم. آیا او جایی از این مسیر طولانی جا میزند؟ آیا قرار است رازی بزرگ از گذشته برملا شود که تمام این پلات سفر را معنی و رنگی تازه دهد؟ ته دلمان میدانیم که با این نوع از چرخشهای داستانی مواجه نخواهیم شد اما در عین حال که همراهی با فرن و سفر او را خوش داریم، ته دلمان انتظار چیز دیگری را نیز میکشیم. و فیلم با همین بیم و امید همدلانه در همراهی با کاراکتر فرن مسیر خود را طی میکند. در این میان نقشآفرینی حیرتانگیز مک دورماند در نقش فرن برای کسب این سمپاتی با سادهترین شکل ممکن و بدون مدد گرفتن از حالات و اطوارهای اگزوتیک و اغراقشده همچون کیمیایی سختیاب و بیقیمت عمل میکند و مغناطیس توضیحناپذیر فیلم در ادامه بیشتر و بیشتر با بطن کاراکتر فرن عجین شده و مخاطب را تا انتهای فیلم پاگیر میکند.
فرن یک بیخانمان عاطل و باطل یا یک کولی سودازده و مجنون نیست. او با تمام کلیشههایی که در این زمینه دیدهایم متفاوت است. او در جایی از همان ابتدای فیلم وقتی با خانواده همسر مرحومش روبهرو میشود، بعد از صحبتی کوتاه با خواهر همسر مرحومش، در جواب خواهرزاده همسرش که او را «بیخانمان» خطاب میکند، به نرمی و ملاحت توضیح میدهد که او بیخانمان نیست. او فقط خانه ندارد… جانمایه شخصیت فرن به همین سادگی و ظرافت در این تناقض تکاندهنده، تلخ و عمیق پنهان شده است. معمولیترین مخاطب در همین شروع فیلم باید درک کند که با انسانی هوشمند و عاقل و بالغ طرف است که حالا در برههای از زندگیش دست به یک «انتخاب» زده است. این انتخاب شاید به واسطه جور و بیمهری روزگار شکل گرفته باشد اما در هر صورت یک «انتخاب» است، چیزی که فرن با درک و شعور خود برگزیده است و سختی و تلخی آن را نیز به جان خریده است.
فیلم Nomadland اساسا بر شانهی مسئله درونی فرن سوار شده است. همهی این سفرهای طولانی و دربهدریها و تغییر شغلها گویی بهانهای برای روایت آنِ درون فرن هستند. او در هیچ سطحی با محیط و جهان بیرونش دچار تعارض و درگیری نیست. سختترین چالشها و درگیریها از سوی فرن با خونسردی و مهارت، چنان دستِ بالا و از سر اقتدار رفع و رجوع میشود که گاهی با خود میگوییم چه چیزی قرار است قصهی این فیلم را بالاخره زیر و رو کند؟ غافل از اینکه ما با فیلمی طرفیم که جهان شخصیت اصلیش خیلی پیش از شروع فیلم زیر و رو شده و او حالا در مقام زنی سرد و گرم چشیده و جاسنگین آنقدر قوی و محکم هست که با ناخوشیها و نارساییهای معمول دلآزرده و رنجور نشود. مخصوصا وقتی فرن را با تعریف خواهرش از نو و از زاویهای دیگر کشف میکنیم، بیشتر به شخصیت محکم و نفوذناپذیر او پی میبریم.
اما در نهایت چه بخواهیم و چه نخواهیم «فیلم Nomadland» یک فیلم جادهایست که بر یک پیرنگ سفر – سفری البته بیپایان- استوار شده است. جالب اما اینجاست که ژائو در مقام فیلمسازی جوان پیرنگ سفر را اسرارآمیزتر و با پایانی کناییتر از آنچه در قواعد و فرمولهای این پیرنگ کهن مرسوم است پیش میبرد. این یک سفر بلوغ مرسوم و کلیشهای نیست. فرن بیش از آنکه پای در سفری بگذارد که در آن از دیگران همسفران و مواجهین خود درس بگیرد، مسافریست که به دیگر همسفران و مسافران خود درس زندگی و ایستادگی میدهد. کافیست صحنههای پایانی فیلم و گفتگوی فرن با رئیس کمپین کوچنشینان را به یاد بیاورید. جایی که صحبتهای فرن عامل برونریزی عاطفی پیرمرد شده و باعث میشود پیرمرد فرزانه از تروما و راز دردناک زندگیش بگوید و حتی اشک بریزد. و این گونه است که بلوغ در کاراکتر فرن به آن معنی که او در نهایت به خانهی خود برسد یا اینکه در خانهی کس دیگری – مثلا در خانهی پسر دلدار پیرش دیو- به وصالش نائل شود اتفاق نمیافتد. فرن دختربچهی جادوگر شهر اوز نیست. او مسافری به تمام معنا و ابدیست که تنها چشم به انتهای ناپیدای جاده دارد و خانهاش را همچون کولهباری سبک به دوش دارد.
اما یقینا یکی از عوامل موفقیت «فیلم Nomadland» در به ثمر نشستن بیانِ حسی و درگیرکنندهاش استفاده از بازیگران غیرحرفهای و اشخاص واقعی در نقشهای خود است. بسیاری از بازیگران فیلم در واقع خود کوچ نشینانی هستند که زندگی جاری و عادی خود را در فیلم ژائو بازی میکنند. این تمهید از سوی فیلمساز به نرمی و ظرافت در کنار نقشآفرینی هنرپیشهای پرافتخار و ششدانگ چون مک دورماند قرار گرفته و بدون اینکه توی ذوق بزند به یک شیمی متقاعدکننده و به قاعده ختم میشود. بیان واقعگرای فیلم اما عمدتا به وادی نوعی بیان اگزوتیک اجتماعی فرو نمیغلتد و موفق میشود تناسب خود را با سوژه و کاراکتر کانونی خود که مسئله و شاهبیت اصلی فیلم است حفظ کند. و این شاید یکی از مهمترین عوامل موفقیت و شاخص بودن فیلم «سرزمین آواره ها» باشد.
در جهانِ فیلم Nomadland همچنین در عین اینکه پیرو سلوک و منش شخصی عشایری و کوچنده گروه عشایر فیلم، گویی پایانی بر امورات زندگی مترتب نیست – چنان که سفر را برای یک کوچ نشین نقطه پایانی نیست.- سرشت و کیفیت لغزان و مواج «زمان» نیز به خودی خود واجد نوعی کیفیت سیال و گریزان میشود. گویی در این سفرهای دور و دراز، زمان به عنوان کمیتی عقربهانداز از کوچ آدمیان خانهبهدوش جا مانده و اساسا ویژگی فیزیکی خود را از دست میدهد. «سرزمین آواره ها» با چابکی و در عین حال ظرافتی تحسینآمیز تقطیع شده است و در معماری نماهای طولانی و فصلهای مختلف فیلم ویژگیهای تدوین حسی و ظریف فیلم مشهود و قابلبررسیست. تدوین فیلم نیز در یک همآمیزی نیک و خوشیمن با لحن کلی فیلم و شخصیت اصلی آن به نوعی بیانمندی پخته و بامتانت میرسد تا قصهی فرن و سفر بیپایان او بر بستر این جهان گذرا به ملایمت و نرمی یک شعر تعریف شود.
نکته مهم دیگر در مورد فیلم Nomadland، جفرافیا و مکانمندی شاخص و بارز فیلم است. جغرافیای فیلم که شاید عاملی باشد که در ابتدا بیش از هر چیز توجه و کنجکاوی مخاطب را جلب کند، مکانیست کمتر دیده شده که یا پیشتر اصلا مورد بازنمایی دقیق یک فیلم سینمایی نبوده و یا نهایتا در آیینهی تصاویر پرشکوه و تبلیغاتی فیلمهای پرزربرق تجاری یا تبلیغی مورد جعل و تحریف قرار گرفته است. دوربین فیلم «سرزمین آواره ها» اما وارد این فضا و جغرافیای پنهان شده و در تاریکی آن نور میتاباند. حالا ما صنایع و کارخانههای بزرگ و نامداری چون آمازون را از پشت نقاب شکوه تبلیغاتیشان میبینیم. جایی که زنان سالخورده و میانهسال با امکانات کم و در سختی کارگری میکنند و تنها این شانس را دارند که از قِبل نام بزرگی که برای آن کار میکنند جای پارکی در یک متل بینراهی داشته باشند تا این اجازه را داشته باشند که در اتاقک فلزی سرد اتومبیلشان شب را صبح کنند. اما چنانکه گفتیم فیلمساز از این واقعیات تلخ در راستای خلق اثری اگزوتیک با داعیهی تعهد اجتماعی داشتن خوددراری میکند و کاراکتر قدرتمند و راسخش را تبدیل به موجودی حقیر و توسریخورده نمیکند.
از این رهگذر فیلم Nomadland اتفاقا درباره عزت نفس و خودبسندگیست. دربارهی به خاطر سپردن پرواز و فراموش کردن مرگِ پرنده. اثری ساختهی یک فیلمساز زن جوان که به بیپیرایهترین شکل ممکن پای در مسیر سفری بیپایان از شرح ذات شکستناپذیر آدمی میگذارد. فرن آنچنان راسخ و پایدار است که هیچ لذت یا ذلتی او را از پای نمیاندازد. او مسافریست که تنها چشم به پایان جاده دارد.
جایی که کسی منتظر اوست. کسی که با ملاقانش دیگر نیازی به سر و کله زدن با حافظه برای یاد آوردن خاطرات دور نیست. جایی که شاید بتوان دوباره در آن خانه کرد و آرام گرفت. چرا که فرن بیخانمان نیست. او خود خانه و وطن تکنفرهی خویش است.
خلاصه نقد و بررسی فیلم Nomadland «سرزمین آواره ها»
فیلم Nomadland با حضور درخشان فرانسیس مک دورماند و روایت ساده و بی غل و غش زندگی یک قهرمان زنِ تنها به دور از کلیشه های رایج عمل کرده و به حق سزاوار ستایش های زیادی است که از آن میشود.