نقد قسمت هفتم سریال قورباغه
نقد و بررسی قسمت هفتم سریال قورباغه ؛ صندلیام را پیدا کردم
«تو سرم با خودم که حرف میزنم خوب حرف میزنم. دهنمو که باز میکنم حرف قشنگ بزنم… آدما ازم بدشون میاد.»
این خلاصهای از ایدههای مطرح شده در قسمت هفتم سریال قورباغه قورباغه است درست همانطور که رامین به لیلا اعتراف میکند که وقتی حرفهای داخل سرش را برای کسی بیان میکند بقیه منزجر میشوند، ایدههای قورباغه نیز تنها روی کاغذ جواب میدهند و وقتی بلند بلند به گوش میرسند، دیگر جالب نیستند.
طرح اصلی سریال حالا بعد از گذشت هفت قسمت نیز رفتاری شبیه به رفتار رامین دارد و هنگامی که میفهمد لیلا تحت تاثیر ابراز علاقهی او قرار گرفته سریع پایش را از گلیمش درازتر میکند.
قسمت هفتم سریال قورباغه سیر سرگردانی رامین در جستجوی صندلی را ادامه میدهد. صندلی که قرار است جایگاهی برای او در داخل قصهی هومن سیدی به ارمغان بیاورد اما اختلال لحن شدید سریال و از طرف دیگر، معلق نگهداشتن خط اصلی داستان برای کندوکاو خردهداستانهای دیگر ، سریال را از رسیدن به این مهم باز نگه داشته است.
ماجرای نوری و ورود رامین به اقامتگاه او در قسمت هفتم سریال قورباغه ادامه پیدا میکند و همانطور که از قسمت قبلی مشخص شده بود به خصومت رامین نسبت به نوری و خانوادهاش بیشتر پی میبریم.
این که چه مسئلهای مولد این تنفر است هنوز مشخص نیست و بنظر هم نمیرسد که تا انتهای سریال دلیل درامایتک مستندی وجود داشته باش. از قسمت اول که رامین حمله به ویلای نوری را مطرح کرد تا آخرین قسمت، همچنان هیچ صحبتی از دشمنی قدیمی به میان نیامده است.
از طرفی بازی ذهنی که رامین با نوری پیش گرفته است همچنان فقط بر روی کاغذ زیبا بنظر میرسد و به محض تبدیل شدن به حقیقت پر از حفرههایی خواهد شد که قواعد بازی را بهم میریزند.
دیالوگهای قسمت هفتم سریال قورباغه همانند قسمتهای پیشین ضرباهنگ تندی دارند و باعث میشود از خودمان بپرسیم : چرا آدمهای دنیای هومن سیدی این طور صحبت میکنند؟ این مسئلهای است که به دنیای تالیفی سیدی بازمیگردد و برای بررسی آن میتوان به فیلمهای او هم رجوع کرد.
با اینحال اما شخصیتهای دخل سریال هیچکدام جواب دیگری را نمیدهند و منتظر نیستند تا حرف نفر مقابل را بشنوند و فقط در پی پاسخ دادن هستند. این نکته از طرفی میتواند ضعف در کارگردانی اثر باشد، اما از طرفی دیگر نیز در صورت خودآگاهی پیدا کردن نسبت به آن میتواند تبدیل به بافتی هنری در اثر بشود.
در نهایت قورباغه برای پیشبرد داستانش نزدیک به 350 دقیقهی دیگر وقت دارد. (چیزی نزدیک به 6 ساعت و تقریبا برابر با 3 فیلم سینمایی) با توجه به اینکه سازندگان به پتانسیلهای شکل گرفتهی موجود تا این قسمت پشت پا زدهاند باید دید که چه سرنوشتی برای شخصیت اصلی سریال یعنی رامین در نظر گرفته شده است.
او از تبدیل شدن به قهرمانهای بسیاری گذر کرده است تا خودش را به نوری نزدیک کند. به کدام هدف؟ نابودی نوری؟ دلیل؟ هنوز مشخص نیست اما مسیر راهیابی رامین و نزدیک شدنش به او به خودی خود میتواند مسیر لذتبخشی باشد اگر درست طرح و پایه ریزی بشود.
نقشهی رامین بدون حضور نقش مکملی (مثل فرانک) در کنار او کمی بیفایده و بیجان بنظر میرسد. باید منتظر ماند و دید سیدی چه زمانی تصمیم میگیرد این نقش مکمل را به رامین تزریق کند و آیا اصلا چنین قصدی دارد یا خیر.